محمدعلی جاودان

لطفا منتظر باشید ...
پنهان کردن پلیر
صوت تبیان بارگذاری صوت

جدیدترین ها

«سوگنامه چوبی»
94169 36':58'' 25.39 MB
عزیزخانوم!
230122 12':07'' 11.1 MB
تنها میان روضه‌ها…
251638 14':37'' 13.38 MB
عصر روز نهم …
37405 13':44'' 18.87 MB
صدای ضربه دوازدهم!
157951 32':19'' 29.59 MB
محمدعلی جاودان
محمدعلی جاودان

بیوگرافی

در يك خانواده ي قديمي و مذهبي تهراني پاي به عرصه ي وجود نهاده است 
پدربزرگ وی آيت الله آقاشيخ مرتضي زاهد شاگرديِ آيات عظام سيد عبد الكريم لاهيجي و شيخ فضل الله نوري كرده بودند     پنج ساله بود  كه او به يك مكتب خانه گذاشتند 
مدتي بعد به كودكستاني در كوچه ي نقيب السادات- كه كوچه اي دراز و باريك بود- باز در همان محله ي   حمام گلشن فرستاده شد .  يكسال در آنجا بود 
طبق معمول آن زمان شش هفت ساله بود  كه او را به مدرسه اي نه چندان دور از منزل فرستادند. اين مدرسه كه سالها با نام و نشان باقي بود، به «شرف محمدي» مشهور بود، 
  در آن دوره من شاگرد دوم بود  به هر شكل دوره ي دبستان با همه ي رنجهاي آن پايان يافت.   براي بسياري از بچه هاي آن دوران، مدرسه بالخصوص دبستان، دوران شادماني و خوشي نبود. 
در دوره ي متوسطه يعني دوره ي دبيرستان، پدرم نام مرا در دبيرستان مرتضوي نوشت. آن زمان دوره ي دبستان شش سال، وهمچنين دوره ي دبيرستان شش سال بود. در دبيرستان معمولا شاگرد ممتاز بودم ازسال چهارم به بعد به دبيرستان دارالفنون رفتم.تا آخر دوران دبيرستان در همين مدرسه بودم؛ يكي ديگراز نقاط عطف زندگي من دركلاس پنجم دبيرستان اتفاق افتاد. با سني بيشتر از هفده سال كه با حاج احمد شهامت پور آشنائي يافتم، و بهانه ي اين آشنائي اين بود كه من از پدرم خواسته بودم كه مي خواهم قرآن ياد بگيرم. ايشان هم به حاج احمد آقا- كه ديگر بعد ها ما به او حاج احمد زرگر مي گفتيم- مراجعه كرده و قرار شده بود، من نزد ايشان قرآن را بياموزم؛ به در مغازه ي ايشان رفته و گفتم مي خواهم در عرض يك ماه قرائت قرآن را بياموزم . با روشهاي جديد اين سرعت، ممكن است؛ اما در گذشته كمتر مقدور بود. لذا ايشان لبخندي زده و مرا به درس شب ها در مدرسه ي حجت الاسلام والمسلمين حاج آقاي مجتهدي (ره) دعوت كرد. در آن وقت نه با درس هاي طلبگي و نه با مدرسه ي مجتهدي آشنا نبودم. شب به آن مسجد رفتم. خود حاج آقا در كنار محراب بساط درس پهن كرده بود. ما هم كه چند جوان بوديم - كه تنها يك تن از آن ها را به ياد مي آورم- در گوشه ي جنوب شرقي. حاج احمد آقا، اول مسئله مي گفت بعد يك حديث مي خواند ، و از ما مي خواست كه بنويسيم. بعد درس مي داد. حديث شب اول كه هنوز آن را بياد دارم اين بود: مَن قارفَ ذنباً فقَد فارَقَه عَقلٌ و لايَعود إليه أبداً.[۸] 
آن درس و آن شبها و آن محيط براي من و در ذهنيت آن روز من پر از پاكي و قداست بود؛ البته فكر مي كنم كه هم من بي غلّ و غرض بودم ، و هم آن محيط پاك و بي غلّ و غش بود. وقتي به درس حاضر مي شدم ، و در آن گوشه مي نشستيم گوئي به محيطي وراي جاهاي ديگرآمده ام، و همه چيز پاك و روحاني بود. صرف مير را در اين شب ها مي خوانديم، و هر شب استاد تكليف صرف كردن در يك فعل خاص در يكي از ابواب را مي داد، و فردا شب دستور صرف مجهول آن را، و بدين ترتيب من با صرف آشنا شدم ؛ 
گفته بودم كه از دبيرستان چگونه بيرون آمدم، اول تابستان بود. بلا فاصله به مدرسه حاج آقاي مجتهدي رفتم. حال چرا به آنجا؟ براي اين كه مدت ها يعني از همان سال پنجم دبيرستان، شب ها به اين مدرسه آمده و درس خوانده بودم. ورود من به مدرسه ي طلبگي ورود به يك بهشت واقعي بود، وهيچ وقت ديگر اين حالت بهشت گونه را به اين مقدار احساس نكرده ام، و نظير آن را در زيارت حضرت امام ثامن و ضامن و زيارت حضرت معصومه سلام الله عليهما تجربه دارم. در مدرسه به جستجوي استاد برآمدم، و فكر مي كنم آن وقت اين كار مسئولي نداشت. اولين درس، درس عوامل ملا محسن بود. آقاي آسان گو براي ما عوامل را درس داد كه كتاب نحوي كوچك اما خوبي بود. و چون هدايه را خوانده بوديم، بعد از آن به درس صمديه پرداختيم كه الآن نميدانم چه كسي معلم ما بود، و احتمال مي دهم در خدمت حضرت آيت الله آقاي موسوي تهراني-دامت بركاته- درس خوانده شده باشد. در درس سيوطي استاد اول ما حضرت آقاي حاج شيخ محمد بهاري و بعد از ايشان حاج شيخ محمد آقاي كريمي بودند؛ البته بعدها بخشي از سيوطي را هم در محضر استاد موسوي تهراني خواندم.قدرت تدريس و تفهيم ايشان در همه ي درس هائي كه خدمت ايشان بودم كم نظير بود. حجت الاسلام حاج آقاي مجتهدي يك درس عمومي داشت كه همه بايد در آن شركت كنند. ما ابتدا بدوره ي درس شرح تصريف ايشان رسيديم كه شرح خوبي بود از تفتازاني، بر كتاب تصريف كه جزء دروس رسمي حوزه است. بعد از اتمام كتاب، ايشان به درس شرح نظـّام پرداخت كه كتاب درجه ي اول در علم صرف است، و در زمان هاي قديم جزء كتاب هاي درسي رسمي بود. 
در درس لمعه ي حجت الاسلام حاج سيد احمد نجفي دامت بركاته، يك روز ايشان به من فرمودند: فردا كه پنج شنبه است، ساعت هشت ونيم به منزل ما بيا. رفتم. ايشان از منزلشان كه در اوائل خيابان غياثي آن وقت بود، بيرون آمدند، و با هم خيابان شهباز(هفده شهريور كنوني) را بسوي شمال پيموديم. در سر ميدان شهداي امروز به دست چپ پيچيديم. در داخل خيابان فرعي دوم، دست راست به خانه اي وارد شديم كه داراي حياط بزرگي بود ، و از پله ها بالا رفتيم. در يك اطاق بزرگ مجموعه اي از آقايان علماء نشسته بودند، و پيرمرد عالمي در گوشه ي صدر مجلس جلوس داشت، ودرس مي فرمود: استاد علامه سيد مرتضي عسكري. فكر مي كنم در همان جلسه بود كه من احساس كردم گمشده اي داشته ام كه خود بدان توجه نكرده بوده ام، و اكنون بدون هيچ سعي و كوشش آنرا يافته ام. بنظرم ايشان آن روزها احاديث عائشه را بررسي مي كرد كه ستون فقرات مذهب خلفاء را تشكيل مي دهد.البته قبلا ايشان را اجمالا مي شناختم، و شرحي از احوال و فعاليت هاي ايشان را در سالنامه هاي مكتب تشيع خوانده بودم. 
اينجا بايد يك مسئله ي مهمي طرح بكنم كه آن را در تعليم و تربيت لازم مي دانم ، و آن اين كه: من در سال دوم طلبگي بودم كسي كه ظاهراً دوست بود، مجموعه اي از كتاب هاي ديني و مذهبي براي من به هديه آورد ؛ البته از نظر مالي قيمتي نداشت؛ اما مجموعه اي از درس هاي اسلام شناسي از كسي بود كه اسلام شناسي نخوانده بود، و حتي شايد صرف ونحو عربي هم نمي دانست؛ بنابراين مي توانست مشكل فكري و عقيدتي ايجاد كند. اين را هم بگويم كه اطلاعات بعدي نشان مي داد بخش هائي از روشنفكري مسلمان آن روزگاران ايران- بواسطه يا بي واسطه –كه پدر يا پدر بزرگ روشنفكران امروزند، شاگردي شريعت سنگلجي كرده و بوي وهابيت گرفته بودند، و اين خود مي توانست يك انحراف جدي باشد؛ بنابراين تجدد يك مسئله بود، و گرايشات وهابيت مشكل دوم كه مي توانست مرا در گير كند. البته اگر كسي استاد خبير ديده و تحصيلات كافي داشته باشد، اين گونه جريانات و اين گونه آدم ها براي او مشكلي بوجود نمي آورد؛ اما در سال دوم دروس حوزوي، يك طلبه چقدر از اطلاعات لازم را كسب كرده است؟[۱۲] تشرف به محضر علامه ي عسكري –رضوان الله عليه- و استفاده از درس ها و معاشرت با ايشان، مرا از اين مشكلات نجات داد. شما نمي دانيد استاد خبير در معارف، بلكه در هر قدم زندگي چه آثار و بركاتي دارد. جزاه الله عن الاسلام و اهله خيرالجزاء به دروس حوزوي برگرديم. بعداً به خواهش آيت الله حق شناس، آقاي حاج سيد هاشم حسيني(ره) براي ما درس قوانين فرمودند. قوانين را خدمت ايشان عصرها مي خوانديم، و مباحثه مي كرديم. زمان آن را يادم نيست؛ اما بخشي از شرح منظومه و مقداري از خلاصةالحساب شيخ بهائي را نيز از ايشان به درس آموختيم، و چون نسخه هاي موجود خلاصة الحساب مغلوط بود، ايشان پيشنهاد فرمود كه بجاي آن شرح چغميني بخوانيم كه متاسفانه اين كتاب بدست نيامد، و درس تعطيل شد. 

در مكاسب به درس آيت الله سيد محمد تقي اراكي(ره) رفتيم كه از مدرسين قديم تهران بودند، و از ايشان مكاسب محرمه و بيع را درس گرفتيم. رسائل را در خدمت آيت الله سيد حسن مصطفوي دامت بركاته و مرحوم آيت الله شيخ محمد رضا ترابي خراساني-رحمة الله عليه- خواندم. در مكاسب همدرس زياد داشتم؛ اما در درس رسائل با حجت الاسلام حاج شيخ محمد قانع حفظه الله هم مباحثه بودم. البته در مقداري از اين درس مرحوم شهيد شيخ محمود غفاري-رضوان الله عليه- هم همراه بود كه بعد به قم رفت، و ترقي جدي كرد. تعادل و تراجيح رسائل را خواهش كرده و از محضر آيت الله حاج شيخ مجتبي تهراني مدظله استفاده نموديم. در درس كفايه ابتدا به درس آيت الله شيخ محمد تقي شريعتمداري-دامت بركاته- رفتيم. يكبار ديگر هم كفايه را از اول از درس آيت الله حق شناس استفاده كرديم. اين درس بسيار خوبتر و قوي تر از درس قبل بود.درس در ابتدا در خانه ي ايشان نزديك ميدان قيام بود، و بعد به مدرسه شهيد بهشتي، يعني سپهسالار قديم منتقل شد، وعموميت يافت. ادامه ي درس كفايه را از ديگر بزرگان از جمله آقايان حجج و آيات ايماني و اصطهباناتي و ترابي آموختيم. 

براي فقه استدلالي ابتدا به درس آيت الله حاج آقا مجتبي تهراني مُد ظلّه رفتم. ايشان در آن وقت سه درس مي فرمود. اول خارج اصول و بعد فلسفه در شرح منظومه، و بالاخره هم فقه: در ابتداي ورود اين بنده، درس فقه ايشان بحث طهارت از فقه بود[۱۴]، بيان ايشان بسيار خوب بود، وروي درس فكر مي كردند، و فقه ايشان مبتني بر نظرات حضرت امام وآيت الله حكيم در مستمسك و آيت الله خوئي رضوان الله عليهم و... بود. ايشان مدتي اصول را بر اساس كتاب رسائل امام(ره) درس مي دادند كه يك دوره ي كامل استصحاب بود، و با پايان يافتن آن به خارج كفايه پرداختند. مدتي هم به درس فقه مرحوم آيت الله خوانساري رفتيم. بخشي از خارج مكاسب را در مدرسه ي شهيد بهشتي در خدمت آيت الله حق شناس درس گرفتيم. در مدرسه ي مروي به درس فقه زكات مرحوم آيت الله ترابي(ره) و اصول خارج آيت الله ميرزا باقر آشتياني رضوان الله عليه حاضر شدم.[۱۵] توليت مدرسه ي مروي دردست ايشان قرار داشت، واين از پدران به ايشان به ارث رسيده بود.[۱۶] يادم هست گاهي ايشان يادداشت هاي درس هاي ميرزاي نائيني و ديگر اساتيد خود را بهمراه مي آورد كه در كتابچه هاي چهل برگي بسيار منظم و با خط خوش نوشته شده بود. آقاي آشتياني انساني پاكيزه سرشت و منظم و بسيار مقيد به آداب بود. بعد از درسهاي مقدماتي همراه پدر به نجف مشرف شده و از اساتيد بزرگ آن سامان: آيات نائيني و عراقي و اصفهاني-رضوان الله عليهم- استفاده كرده بود. 
در مورد فلسفه اولين بار در درس آيت الله مصطفوي منظومه را بطور منظم خواندم. اين درس در مدرسه ي شهيد بهشتي(سپهسالار قديم) القاء مي شد. بعد از اين دوره ايشان در مدرسه ي مروي، شرح اشارات فرمودند كه شركت كردم كه البته بخشي از نمط اول خوانده شده بود، و من آن را با نوار هاي درسي جبران كردم. مباحثه نيز مي كرديم. سپس اسفار فرمودند، جلد يك و دو شركت كردم. در همين دوران بود، و پس و پيش آن را به ياد ندارم كه نهاية الحكمة علامه ي طبا طبائي را از نوار افادات استاد حكيم خبير محمد تقي مصباح يزدي درس گرفته و نوشتم.
يك وقت هم فرصتي دست داد، و از آيت الله حاج شيخ مهدي حائري يزدي -رحمت وغفران الهي بر او باد- خواهش كرديم، و ايشان براي ما يعني بنده و دوست قديم و هم مباحثه ام، درس مشاعر ملا صدرا را فرمود. ايشان جدّا فلسفه را در نزد اساتيد شايسته، درست و عميق خوانده و فهميده بود. چهارده سال بحث و درس فلسفه هاي غربي علاوه بر اطلاعات عميق و وسيع در فلسفه ي غربي، بر عمق بيشتر فهم ايشان در فلسفه ي اسلامي كمك مي كرد. يك روز فرمود: يك سال ظهر تابستان هر روز به زير زمين خانه ي پدري مي رفتم، و غروب بيرون مي آمدم، و تمام اين مدت به مطالعه ي شرح اشارات مشغول بودم. البته بعد فرموده بودند: در پايان تابستان دنيا در نظرم تيره و تارشده بود، و ديگر درست چيزي را نمي ديدم، و نياز به معالجه و استراحت داشتم، و نيز فرمودند: شرح اشارات را در محضر آيت الله خوانساري خوانده ام . اسفار را از جلد اول تا آخرين جلد بدون هيچ تعطيلي، در خدمت امام (رضوان الله عليه) بودم. حاج آقا رضا صدر نيز در اين درس شركت مي كرد. 
ما درس جلد ششم اسفار را نيز در محضر ايشان خوانديم. مدرسه ي مروي از ايشان خواهش كرده بود كه اين درس را در مَدرَس مدرسه بگويند. استاد به مدرسه آمد. البته بعد از مدتي از در و دربندان و محافظ دلگير شده و ديگر نيامد، و اين درس به منزل منتقل شد. من فكر نمي كنم در زمان ما ايشان نظيري داشت. آقاي حائري در اصول هم خيلي زحمت كشيده بود. مي فرمودند: در خدمت امام درس مي خوانديم، و بعد همراه ايشان به درس آيت الله بروجردي مي رفتيم. مدتي بدين ترتيب گذشت امام فرمود: من فكر نمي كردم كه درس آقاي بروجردي براي من مفيد باشد؛ اما اينك معلوم شده كه غير از اين است؛ لذا شما نوشته هاي درسي خودت را به من بده تا از آن درس را براي خود بنويسم[۱۹]. 
جلد هشتم اسفار را از درس آيت الله جوادي حفظه الله استفاده كردم. 
مدتي هم در درس «مسائل فلسفة» فيلسوف انگليسي برتراند راسل، بمحضر ايشان رفتم. اين درس در انجمن حكمت به زبان اصلي القاء مي شد، و ايشان آن كتاب را ترجمه و شرح مي فرمود. در همين انجمن آقاي دكتر ضياء موحد از كتاب خودش «درآمدي به منطق جديد» منطق درس ميداد، اين بنده و جمعي از دوستان در اين درس شركت داشتيم. 
در واقع اين بنده تمام عمر جز سالي كه به مريضي گذشت، به درس و مباحثه گذرانده ام، و اين كه به بضاعتي مزجاة نيز نرسيده باشم از بخت بود، و ناتواني تن و كمبود استعداد. در همه بيچارگي ها پناه به خداي كريم رحيم مي بريم 
آلبــــوم
تک فایــــل
مجمــــوعه ها
ویدئوهــــا
سخنان «آیت‌الله محمدعلی جاودان» استاد اخلاق مدرسه‌ی علمیه‌ی مرحوم مجتهدی درباره‌ی «عوامل بروز لحظه‌نشناسی» (7:57)
07':57''
2048
1
0